خیلی با خودم کلنجار رفتم که نیام اینجا.نیامو درد و دل نکنم اما نشد.باید میومدم.باید حرفایی رو که توی دلم مونده میزدم.
این روزا فقط یه شونه میخوام سرم رو بذارم روش و گریه کنم.یه دل میخوام که از تموم بی وفایی هایی که بهم شد گله کنم .یه دوست میخوام که دلداریم بده.گفتم دوست یاد کسی افتادم که وقتی میخواستم پیشم باشه تنهام گذاشت.نمی دونم چجوری بگم اما میدونم این تنهایی که واسه من پیش اومد کار کی بود.کسی رو که دوست داشتم به حرف دلش گوش نداد به حرف عقلش و دوستش گوش داد.شاید اگه من هم جاش بودم و دوستم چند ماه در گوشم حرفای منطقی ولی نادرست میزد همین کار رو میکردم.به هر حال دیگه گذشت و همه چی تموم شده و از اونروزا فقط خاطره هاش واسم مونده خاطره هایی که دلم واسشون هر روز تنگ تر میشه. ساده بودم که باور کردم.ساده بودم که باور کردم عشق هست.عشق وجود داره.ساده بودم که عاشق کسی شدم که من رو به منطقش فروخت. میدونم دیگه نمیاد میدونم دیگه رفته.اما این رو هم میدونم دلایل قانع کننده ای رو واسه جدایی نداشت.واسه همین دلم سوخت.واسه همین وقتی به گذشته برمیگردم حسرت میخورم.چون همه تلاشم رو کردم اما بی نتیجه موند.کاشکی یکی میتونست درکم کنه.همیشه از تنهایی و تاریکی میترسیدم اما الان دارم باهاشون دست و پنجه نرم می کنم.شدن جزئی از وجودم،همدم بی کسی هام و رفقای همیشگیم. دلم شکسته بد جوری.وقتی از کسی حرفایی میشنوی که انتظار نداری حرفایی که مثل نیش توی قلبت فرو میره خورد میشی.حتی الان که دارم این دلنوشته رو می نویسم اشکم مثل هر شب سرازیر شده و گونه ام رو مثل آتیش میسوزونه.یه بغض نشکسته توی گلومه .میدونم که اینجارو فراموش کرده واسه همین حرف دلم رو راحت میزنم.دلم واسش تنگ شده.اما چه میشه کرد زندگی ادامه داره.
به هر حال هر جا که هست با هرکسی که هست.دوست دارم همیشه شاد باشه.شادیم رو که ازم گرفت اما دوست ندارم ناراحتی سراغش بیاد.......من رو که به خاطر چهارتا حرف دیگران تنها گذاشت اما آرزو میکنم هیچ کس تنهاش نذاره..........دلم رو با حرفاش سوزوند اما امیدارم کسی ناراحتش نکنه.امیدوارم به هر چی که میخواد برسه.
اینا تنها آرزوهاییه که واسه من مونده.
پی نوشت:حالا که نیستی خیلی تنها شدم.تنها و درمونده و بی پناه.
پی نوشت2:میدونم دیگه نمیاد اینجا خیالم واسه همین راحته حالا که نیست نمی خوام از احساسم و بی پناهیم بدونه
نظرات شما عزیزان:
خندان 
ساعت15:00---30 آبان 1391
الهام 
ساعت23:52---1 آبان 1391
زهرا شمس 
ساعت19:33---27 مهر 1391
کوچ پرنده ب من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت…ای کاش بفهمد دلیل رفتنم این بود!
زهرا شمس 
ساعت19:28---27 مهر 1391
کوچ پرنده ب من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت…ای کاش بفهمد دلیل رفتنم این بود!
زهرا شمس 
ساعت19:28---27 مهر 1391
کوچ پرنده ب من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت…ای کاش بفهمد دلیل رفتنم این بود!
shirin 
ساعت16:15---24 مهر 1391
Aaaliiieeeee....khyli ghashangeee
|